دیشب شب حضرت قاسم بود ، امروز روز این بزرگوار حساب میشه
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
امام حسین شب قبل عاشورا
حجت رو برای همه تموم کرد ، گفت عاقا فردا هر کسی بمونه شهید میشه
و نور خیمه رو کم کردند
هی لبه ی خیمه بالا پایین رفت و آدما میرفتن از خیمه
آخر کار که گلچین های روزگار موندن
قاسم از عموش پرسید عمو منم شهید میشم و امام حسین برا اینکه ببینه قاسم چند مرده حلاجه گفت شهادت پیش تو چجوریه ؟
و قاسم جواب گفت از عسل شیرین تره
و امام حسین گفت آره عمو جان تو هم شهید میشی
قاسم دلش گرم شد ، که منم شهید راه عموم میشم
گذشت تا روز عاشورا
همه ی یارای امام حسین تک تک رفتند
شهید شدند
وقتی امام حسین پیکر علی اکبر رو برگردوند دل تو دله قاسم نموند
هی میگفت ای بابا همه شهید شدند ، بنی هاشم ، علی اکبر ؛ پس چرا نوبت اجازه دادن به من نمیشه
رفت پیش امام حسین ، گفت عمو جان اجازه بده تا منم برم ، امام حسین اجازه نمیداد
و بهش گفت قاسم تو یادگار داداشم حسنی ، چطور راضی بشم بری به میدون
روایت داریم این موقع قاسم دست نوشته ایی از امام حسن به امام حسین داد تا امام حسین بپذیره
و پذیرفت
میگن قاسم جثه ی کوتاه و کوچیکی داشت برای همین زره و سپر اندازش پیدا نمیشد
و به ناچار کفن پوش به میدون رفت و میگفتن پاهاش به زین اسب نمیرسید
***
وقتی سپاه دشمن دید نمیتونن تک به تک از پس قاسم بر بیان
و قاسم از نسل امام علیه و داخل میدون کسی نمیشه رو در رو شکستش بدن
دورش حلقه زدن
هر کسی هر چیزی دستش بود سمتش پرتاب میکرد
یه سری نیزه
یه سری سنگ
یه سری تیر
قاسم که از پا در اومد
عموش رو صدا کرد
تا امام حسین اومد به بالینش برسه
با اسب ها از روی پیکرش تاختن
اونقدر پیکرش آسیب دیده بود که میگن امام حسین بقلش کرد که به خیمه ها برش گردونه
قاسمی که پاش به زین نمیرسید ، تو بقل امام حسین پاهاش روی زمین کشیده میشد
این توضیحات رو دادم که معنیه شعر پایینو خوب بفهمید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت
نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت
تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو
وای از سنگینی نعل سواران ای عمو
مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده
سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده
بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست
مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست
عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند
دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند
می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه
می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
شعر از : رضا رسول زاده